[حسابداری] دموکراسی سهامداران
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سهام [اقتصاد] سرمایهای بهصورت بخشی از مایملک شرکت که متناسب با آن صاحب سرمایه در بخشی از خالص درآمد شرکت سهیم میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
[حسابداری] ارزش دفتری هر سهم
سهامی که سودپس افتاده انهایکی باسودجاری انهاپرداخته شود
[حسابداری] محاسبه سود هر سهم
[ریاضیات] سود هر سهم
[برق و الکترونیک] کانال مشترک ارتباط معکوس ( دریافت )
[حسابداری] سود تقلیل یافته هر سهم
شریک شدن، شریکی انجام دادن
خدمات شمارهکوتاه گروهی [مهندسی مخابرات] خدماتی که به مشترکان خدمات خاص مرکز تلفن امکان میدهد برای برقراری تماس، به جای شمارهگیری کامل، یک یا دو رقم را شمارهگیری کنند ...
[حسابداری] رشد فعالیت گرائی سهامداران
[حسابداری] سود گزارش شده به سهامداران