اجتناب کردن، دوری کردن از، طفره رفتن، طفره رفتن از، حذر کردن از، احتراز کردن، الغاء کردن، عدول کردن سایر معانی: دوری کردن، پرهیز کردن، خودداری کردن، جلوگیری کردن، (حقوق) ملغی کردن، موقوف کرد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تکان دادن، با بی اعتنایی تلقی کردن سایر معانی: با بی اعتنایی روبرو شدن یا تلقی کردن، ناچیز شمردن، خم به ابرو نیاوردن
دور انداختن، چیز بی مصرف، چیز دورانداخته، چیز دورانداخته سایر معانی: 1- دور انداختن 2- حرام کردن، به هدر دادن 3- به بطالت گذراندن، اشغال، چیز دورانداخته، چیز بی مصرف، دور انداختنی، یکبار مصر ...
فرار کردن، دور انداختن، بیرون دادن سایر معانی: 1- دور انداختن، از شر چیزی راحت شدن 2- (ورق بازی) روی میز انداختن، رد کردن 3- رد گم کردن 4- گمراه کردن 5- سردرگم کردن، گیج کردن 6- بیرون کردن، ...
خار چیدن سایر معانی: گرفتگی چیزی را بر طرف کردن، (لوله و غیره را) باز کردن، گشودن، گشودن to unblock a pipe لولهی گرفته را باز کردن
سبکبار کردن، بار از دوش کسی برداشتن، اعتراف و درد دل کردن سایر معانی: (با اقرار به گناه یا گفتن راز دل و غیره) بار خود را سبک کردن، (وجدان خود را) آرام کردن، درد دل کردن، (از زیر بار) رها کر ...