نفاق افکن، درهم گسیخته سایر معانی: مختل کننده، به هم زننده، مخل، مزاحم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پریشان، اندوهناک سایر معانی: اندوهبار، رنج آور، مرارت آور، دردآور
درد، باقی مانده، چیز پست و بی ارزش سایر معانی: درده، ته نشست، لوش، لرد، کنجار، بخش بی ارزش (از هرچیز)، تفاله، نخاله، (مقدار کم باقی مانده از هرچیز) بقایا، پس مانده
کوچ سایر معانی: مهاجرت، درون کوچ، شمار کوچندگان، تعداد مهاجران [نساجی] مهاجرت
اشنایی، راهنمایی، جهت، گرایش، اشناسازی، جهت یابی، توجه بسوی خاور سایر معانی: سو، سمت، سوگیری، سویابی، جهت گیری، خوگیری، سازگاری، همسازی، آشنایی، وضعیت سنجی، تشخیص موقعیت، درک محیط، حفظ توازن ...
فرونشستن (sinking) بلورهایی با چگالی بالا در یک ماگما [زمینشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
نوعی تهنشینی در غلظتهای زیاد که در آن ذرات در ساختارهای خاصی متشکل میشوند و تنها با متراکم شدن این ساختارها امکان تهنشینی بیشتر فراهم میشود [مهندسی محیط زیست و ...
نوعی تهنشینی در غلظتهای کم که در آن ذرات جدا از هم تهنشین میشوند و برهمکنش قابل توجهی بین آنها وجود ندارد [مهندسی محیط زیست و انرژی] ...
نظریهای که براساس آن برای ثابت نگه داشتن وزن هر فرد باید رژیم غذایی و الگوهای تغذیهای و سطح فعالیت بدنی وی را پایش کرد [تغذیه]