نصیحت امیز، اغراق امیز، اندرز امیز سایر معانی: (بیان) موجز، فشرده، کوتاه و پر مغز، پر مغز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مختصر، کوتاه، موجز، کم حرف، مختصر گو سایر معانی: موجز (و کمی مبهم)
محرک، متحرک، سیار، سایر سایر معانی: در حال حرکت، گردان، جنبنده، گردنده، احساس انگیز، متاثر کننده، ترحم انگیز، سوزناک، وابسته به وسیله ی نقلیه ی در حال حرکت، جنبان، به حرکت آور، جنب زا، گردان ...
موشکاف، ملانقطی سایر معانی: وابسته به عالم نمایی وفضل فروشی
علامت، معنی دار، حاکی از، ژرف، مهم، عمده، قابل توجه سایر معانی: مهند، دربایست، بااهمیت، کرامند، پرمعنی، چم دار، چشمگیر، قابل ملاحظه، (قدیمی) نشان، نماد (significancy هم می گویند) [صنایع غذای ...