کاهش، زوال، انحطاط، سقوط، فساد، تنزل کردن، نپذیرفتن، شیب پیدا کردن، مایلشدن، رو بزوال گذاردن، خرد شدن، کاستن، سقوط کردن، صرف کردن، رد کردن، خم شدن، خمیدن سایر معانی: سرازیری، خمش، خمیدگی (به ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیری سایر معانی: کهنسالی، سالمندی، سالخوردگی، دوران پیری [زمین شناسی] کهن سنی در توپوگرافی، مرحله نهایی در چرخه فرسایشی یک عارضه یا یک ناحیه که طی آن سطح ناحیه فرسایش یافته و تقریباً به سطح ...