غریب، رقیق، لطیف، خام، نادر، کمیاب، کم، نیم پخته، نایاب سایر معانی: دیر یاب، تنگیاب، بسیار خوب، عالی، استثنایی، بی نظیر، کم سان، کم مانند، کم چگالی، ناچگال، کم تراکم، (مهجور) پراکنده، (به وی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بندرت، ندرتا، بسیار کم، خیلی کم سایر معانی: به ندرت، گهگاه، کم، کمتر [نساجی] به ندرت - ندرتاً - گاهی