خودمختاری، استقلال داخلی، خودگرانی سایر معانی: استقلال، خوداستواری، خودوندی، حاکمیت ملی مبنی براستقلال اقتصادی و سیاسی [حقوق] خود مختاری، استقلال داخلی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جلو گیری، خود داری، نگهداری سایر معانی: خویشتنداری، کف نفس، هر وسیله ی بازداری: مانع، بند، قید، محدودیت، کرانبند، مهار، بازدار، لگام، افسار، محدودیت آزادی، بازداشت، بازداری، ممانعت، منع، مرز ...
اراده، تصمیم، عزم راسخ، قدرت اراده، تصمیم جدی، نیروی اراده