نشسته، غیر مهاجر، غیر متحرک، مقیم در یک جا سایر معانی: مستلزم نشستن زیاد، مستلزم پشت میز نشینی، ناجنبا، نشیمند [زمین شناسی] نشسته، غیر مهاجر، مقیم در یکجا، غیر متحرک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ویژگی جانوران آبزیای که به بستر چسبیدهاند و فاقد حرکت هستند [زمینشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان