سبیل کسی را دود دادن، سخت تنبیه کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[پلیمر] زمان برشتگی
سوخته، بو داده سایر معانی: بو داده، سوخته
داغ، تحریک کننده، برافروزنده سایر معانی: سوزاننده، (عامیانه) روز گرم، روز داغ، داه، سریع الحرکت
برگسوز [کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات] مرگ بافت برگهای گیاه بهنحویکه سوختن با آتش را تداعی میکند
واژههای مصوب فرهنگستان
پختن، طبخ کردن سایر معانی: (در کوره یا تنور) پختن (نان یا آجر و غیره)، برشتن، تافتن، آجرپزی کردن، تافته شدن، طبخ کردن یا شدن، تفتن، در فر پختن، تنوری کردن، (با هوای گرم) خشک کردن، خشکیدن، پخ ...
تحقیر نمودن، کم ارزش کردن، کسی را کوچک کردن سایر معانی: کشور بلیز (در امریکای مرکزی)، تحقیر کردن، کوچک شمردن، دست کم گرفتن، خوار شمردن، کم زدن، سرکوفت زدن، فروداشت کردن
غم افزا، در معرض باد سرد، بی حفاظ سایر معانی: در معرض باد و سرما، بی درخت، سرد و سوزآور، شدید و ناخوشایند، بی نوید، دلگیر، جانفرسا، (جانورشناسی) کپور سفید (جنس alburnus - بومی اروپا - فلس ها ...
غلیان سایر معانی: جوشنده، جوش زننده، خشمناک [مهندسی گاز] جوشانیدن [نساجی] جوش - جوشش - جوشیدن - پخت
مشاجره، داد و بیداد، سرخ کردن، کباب کردن سایر معانی: کباب شدگی، در معرض حرارت شدید قرار دادن، تفتن، (روی شعله ی مستقیم) پختن، بریان کردن، دعوای پر جنجال، قیل و قال و زد و خورد، سر و صدا و خش ...
یکی از دو زمان گذشته و اسم مفعول فعل: burn، سوختگی، سوزش، داه
تنبیه کردن سایر معانی: سخت مورد باز خواست قرار دادن، باز خواست کردن (به ویژه اگر شدید و در حضور جمع باشد)، سخت انتقاد کردن، گوشمالی دادن، پادافراه کردن، شدیدا~ انتقاد کردن