تحصیل کرده، فرهیخته، تحصیل شده سایر معانی: آموخته، آموزش دیده، تعلیم یافته، بر مبنای اطلاع و تجربه (در برابر دیمی یا همین جوری یا الله بختکی و غیره)، بررسی شده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ممیز، متخصص، خبره، کارشناس، ویژهگر، ویژه کار، ماهر سایر معانی: کاردان، اهل فن، کارشناسانه [برق و الکترونیک] متخصص، خبره [مهندسی گاز] متخصص، کارشناس، خبره [صنعت] ماهر، خبره، متخصص، کارشناس [ح ...
مصنوعی، تصنعی، غیر طبیعی، در سطح بالا، خبره وماهر، مشکل وپیچیده سایر معانی: فرهیخته، کارکشته، وارد، پخته، چشم و گوش باز، پیراسته، آگاه، بافرهنگ، بامعرفت، (از نظر فکری و فرهنگی) پرمایه، پیشرف ...
ساده، صمیمی، بی ریا، بی پیرایه، بی تکلیف سایر معانی: دگرگون نشده، بی تغییر، نادگرسان، تحت تاثیر قرار نگرفته
تحصیل نکرده، آموزش ندیده، بیسواد
تمرین نکرده، فاقد تمرین، ناورزیده، بی تجربه
ساده لوح، ساده دل، ساده طبع سایر معانی: ساده، صاف و ساده، چشم و گوش بسته، هالو، بی هنر، ابتدایی، غیرتصنعی، غیرساختگی، واقعی، اصیل، نافرهیخته، بی حیله، بی تزویر، جانزده