میانه، رضایتبخش، خرسند کننده سایر معانی: بسنده، کافی، قانع کننده، خشنودگر [بهداشت] کافی [ریاضیات] رضایتبخش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حسابداری] رعایت قابل قبول
[حقوق] ادله معتبر، ادله متقاعد کننده
[حسابداری] حد رعایت قابل قبول
کافی، بسنده، باندازه ء کافی، بقدر کفایت، بس، نسبتا، انقدر، باندازه، باندازه ء کافی سایر معانی: به قدر کافی، به حد کفایت، کاملا
خنثی، پوچ، بیهوده، عاری از فایده، عاطل، بی اثر، بی فایده، باطل، عبی سایر معانی: عبث، بی حاصل، بی ثمر، بادرم، هرز، یاب، لغو، بی نتیجه، با بی عرضگی، ناشیانه، عبک
اسفناک، زار، سوگناک، رقت اور سایر معانی: افسوس انگیز، قابل تاسف، تاسف بار، دریغ انگیز، دژوانگر
تحمل پذیر سایر معانی: تاب آوردنی
غیر قابل قبول، نپذیرفتنی [ریاضیات] ناپذیرفتنی، غیر قابل قبول