اب نمک، زیست کننده در اب شور سایر معانی: وابسته به آب شور یا دریا، متعلق به اب شور، دریایی [عمران و معماری] آب شور - شوراب [زمین شناسی] آب شور، شوراب، آب نمک - مترادفی sea water (آب دریا)؛ م ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تفنگدار دریایی، بحری، وابسته به دریانوردی، دریایی سایر معانی: وابسته به دریا و اقیانوس، دریازی، آبزی، دریازاد، وابسته به دریانوردی و کشتیرانی، برای مصرف یا کاربرد در دریا، (امریکا) تفنگ دار ...
دریایی، اقیانوسی، مربوط به دریا یاخلیج، مسلط بر دریا سایر معانی: بحری