[حسابداری] فروشندگان شرکت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عامل، نماینده، مامور، وکیل، گماشته، پیشکار سایر معانی: کارگزار، امین، کنشگر، دستار، کارمند دولت، عضو سازمان دولتی، آژان، (شیمی) عامل، سازه، موجب، باعث، (عامیانه) فروشنده ی سیار، به عنوان نما ...
مستخدم، عضو، کارگر، کارمند، مستخدم زن سایر معانی: مستخدم، کارگر، مستخدم زن، کارمند [صنعت] کارمند، کارگر، استخدام شده، مستخدم [نساجی] کارمند - مستخدم - کارگر [ریاضیات] حقوق بگیر، مستخدم، کارم ...
فروشنده دوره گرد وجار زن سایر معانی: دستفروش (که کالای خود را با جار زدن عرضه می دارد)، فروشنده ی دوره گرد، طواف، پیله ور، (کسی که با باز یا شاهین به شکار می رود) قوشباز، شاهین باز، بازپران ...
دوره گرد، دستفروش، ادم مزدور، ادم پست و خسیس، چک و چانه زدن سایر معانی: (دکاندار یا سوداگر) چانه زن، گرانفروش، مغبون کننده، دستفروشی کردن، طوافی کردن، (در فروش و تبلیغ برای کالا) دغلکاری کرد ...
دستفروش سایر معانی: طواف، دستفروش دوره گرد، پیله ور
فروشنده، فروشنده سیار، ویزیتور سایر معانی: (در فروشگاه ها - مرد) فروشنده، فروشنده، ویزیتور، فروشنده سیار
(زن) متصدی فروش، فروشنده، بانوی فروشنده، فروشنده زن
مغازه دار، دکان دار سایر معانی: کاسب، دکان دار، صاحب دکان
بازرگان، سودا گر سایر معانی: تاجر، دکان دار، مغازه دار، کاسب، کشتی بازرگانی [نساجی] تاجر - بازرگان
فروشنده سیار سایر معانی: فروشنده ی سیار (به ویژه از شهر به شهر)