[عمران و معماری] شاهراه روستایی - راه بیابانی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] جاده روستایی - جاده غیر شهری - راه روستایی - راه غیر شهری
جامعۀ روستایی [جامعهشناسی] جامعهای ساکن در یک یا چند آبادی با جمعیت و تراکمی کم که دارای تولیدات کشاورزی یا دامپروری است
واژههای مصوب فرهنگستان
زندگی روستایی، روستا نشینی، ویژگی های روستایی، روستامنشی، روستاگرایی
روستایی کردن، روستایی شدن، ده نشینی کردن
روستاوار، بطور دهاتی
امر روستایی [جامعهشناسی] هر پدیده یا فرایندی اجتماعی که مربوط به روستا و مناطق غیرشهری و غیرعشایری باشد
[زمین شناسی] فرایند کرورال بخش بیرون زده اندام نگهدارنده کفه بازویی یک بازوپا که بطور مورب به سمت درون و شکمی جهت یافته است.
[زمین شناسی] کرورالیوم یک ساختار قاشقی شکل در کفه بازویی برخی بازوپایان مانند پنتامراسیان ها است که ماهیچه هایی را که سبب بسته شدن کفه می گردند را در بر می گیرد.
زمینی سایر معانی: وابسته به زمین و مالکیت آن، ملکی، ارضی، کشاورزی، وابسته به کشاورزان و کشاورزی
ادم دهاتی، متعلق به ارکاد سایر معانی: وابسته به آرکادی، اهل استان آرکادی در یونان، روستایی و ساده، شبانی، بی آلایش، متعلق به ارکاد ناحیه ای در یونان، ادمیکه ساده و بی تجمل زندگی میکند ...
ارامش، سکوت، سکون، بی سر و صدایی، ساکت، ارام، خاطر جمع، ملایم، ساکن، اسوده، ساکت کردن، فرو نشاندن، ارام کردن سایر معانی: (در مورد هوا و دریا) آرام، بی باد، (در مورد اشخاص و صدا) آرام، متین، ...