در (یا حذف شده از) مسابقه، دارای (یا فاقد) شانس برد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قطار سبک میانرو [حملونقل ریلی] قطار سبک شهری که خطوط آن با کمترین اختلاف ارتفاع از سطح خیابان در بخش میانی خیابان قرار میگیرد ...
واژههای مصوب فرهنگستان
چند رانشی
ریل سوم روتماس [حملونقل ریلی] ریل سومی که در آن سطح اتصال الکتریکی رو به بالا قرار دارد
[نساجی] ماده باز دارنده چروکهای پی در پی
حمل مشروب قاچاق
[کوه نوردی] شن اسکی کردن
کارکرد بیصدا [علوم نظامی] وضعیتی که در آن تجهیزات زیردریایی برای جلوگیری از شناسایی شدن توسط دشمن عملکردی بدون صدا دارند
کاری، فعال، کنشی، معلوم، کنشگر، ساعی، دایر، حاضر بخدمت، تنزل بردار، با ربح، کنشور، پر کار سایر معانی: قادر به عمل، حاضر به خدمت، موثر، کنا، فعالانه، پر جنب و جوش، جدی، پرتکاپو، پویا، سریع ال ...
اجرا، حکومت، سیاست، وصایت، ادارهء کل، الغاء، تصفیه، فرمداری سایر معانی: علوم اداری، مدیران، فرمداران، اداره کنندگان، (اغلب با a بزرگ) دولت، دستگاه حکومت، زمان حکومت، (سوگند و تنبیه و مراسم د ...
منبعگردانی [علوم نظامی] در سازمانهای اطلاعاتی، مدیریت عوامل، یعنی خبرچینان و شبکه آنها، توسط افسران اطلاعاتی
نامزدی، کاندید، داوطلبی سایر معانی: (برای انتخابات) نامزد بودن، نامزدی (در انگلیس candidature هم می گویند)، کاندید بودن