هیجان انگیز، شور انگیز، انگیزگر، (کاسبی و غیره) پر رونق، گرفته، گرم، چشمگیر، فوق العاده، ناروال، شهوت انگیز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موثر، متاثر کننده، تاثرآور، محرک احساسات، ظاهرساز
شهوت انگیز، شهوانی، شهوت زا، وابسته به عشق شهوانی
پرشور و حرارت، پراحساسات، برانگیخته، تهییجشده، بهوس افتاده، به جنبش درامده
گیرا، موثر، برانگیزنده، برانگیزنده احساسات سایر معانی: (آنچه که فکر یا احساسات را سخت تحت تاءثیر قرار دهد) برداشت گذار، اندیش گذار، شگفت انگیز، تحسین انگیز، ستایش انگیز، شکوهمند [زمین شناسی] ...
اتش زا، اتش افروز سایر معانی: (وابسته به آتش زدن عمدی مال و ملک) آتش افروزی، آتش افروزانه، آتشزا (مانند بمب و مواد محترقه)، نفاق انداز، آشوب انگیز، فتنه انگیز
محرک، متحرک، سیار، سایر سایر معانی: در حال حرکت، گردان، جنبنده، گردنده، احساس انگیز، متاثر کننده، ترحم انگیز، سوزناک، وابسته به وسیله ی نقلیه ی در حال حرکت، جنبان، به حرکت آور، جنب زا، گردان ...
طرف، فرقه، قسمت، جمعیت، دسته، مهمانی، بزم، سور، یارو، بخش، فئه، حزب، دسته همفکر، دسته متشکل، مهمانی دادن یارفتن سایر معانی: هنگان، گروه، هیات، اکیپ، (عمل یا طرح و غیره) شرکت کننده، همباز، طر ...
نیروبخش، مقوی، داروی نیروبخش، دوای مقوی
شب نشینی، مهمانی شب سایر معانی: فرانسه مهمانی شب
مهیج سایر معانی: محرک
بهم زننده، تکان دهنده، پر تحرک، هیجان اور سایر معانی: مهیج، شورانگیز، پر شور، فعال، پر کنش، پر مشغله، پر رونق [نساجی] به هم زدن [ریاضیات] به هم زدن