[ریاضیات] اعداد متباین، اعداد نسبت به هم اول
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جُرم شخص حقوقی [حقوق] تخطی مجرمانه از اساسنامه توسط یک شخصیت حقوقی مستقل یا مدیرعامل یا کارکنان یا نمایندۀ قانونی شرکت برای سودرسانی به شرکت ...
واژههای مصوب فرهنگستان
جُرم [جامعهشناسی] فعل یا ترک فعلی که نقض قانون تلقی میشود و سزاوار کیفر با مجازات حبس است
گناه، جرم، جنایت، بزه، تبه کاری، تقصیر، بدکاری سایر معانی: بزهکاری، فژاکن، لغزش (اخلاقی)، (عامیانه) قابل تاسف، دریغ آمیز، جای تاسف [حقوق] جنایت، جرم، تبهکاری
نقشۀ جرایم [حقوق] توصیف نگاشتاری فراوانی وقوع انواع جرم و پراکندگی زمانی و مکانی آنها که درکی واقعی از فعالیتهای جنایی ایجاد میکند و به اتخاذ خط مشی درست برای مبارزه با جرم می&zw ...
نرخ جُرم [جامعهشناسی] تعداد جرمی که برای هر واحد از جمعیت گزارش شده است
گونهشناسی جُرم [حقوق] طبقهبندی جرایم برحسب مقولات قانونی و انگیزههای متخلفان و رفتارهای قربانیان جرایم و ویژگیهای فردی متخلفان ...
جنگ کریمه (که در آن انگلیس و فرانسه و متحدانشان روسیه را شکست دادند)
[نساجی] کرپ با بافتی خشن تر و ضخیم تر از کرپ معمولی
[نساجی] تریمر حلقوی - حلقه سه منومری
جُرم گزارشنشده [جامعهشناسی] جرمی که به پلیس گزارش نشده و برای مسئولان ناشناخته باقی مانده است
[ریاضیات] تجزیه به عوامل اول