در شهرهای مختلف به کرسی قضاوت نشستن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
1- (هنگام سواری) به چیزی زدن و آن را انداختن 2- (در سواری) جلو زدن 3- چیره شدن 4- (اسب را) از نفس انداختن
(امریکا) 1- سوار بر اسب گله را هدایت کردن 2- با سختگیری و ظلم اداره کردن
موفق بودن، دراوج یا صدر بودن
(آمریکا) با افتضاح از شهر بیرون کردن
بیشتر (یا کمتر) مهار کردن
موفقیت خود را منوط به موفقیت دیگری کردن، به دم دیگری چسبیدن
پا را نیمه کاره روی ترمز (یا پدال کلاچ) گذاشتن
(به ویژه جامه) بیرون زدن، در بالا جمع شدن
[زمین شناسی] ماشین استخراج زغال که با برش زغال از جبهه کار می کند . - یک رگه نازک زغال بر روی رگه ضخیم تر .
(به ویژه اتوبوس یا مترو یا ترن) مسافران، استفاده کنندگان، تعداد مسافران [عمران و معماری] سواری
(شیمی - آبگونه ی بی رنگ و آتش گیر به فرمول ch3co)2o) که در آب تبدیل به اسید استیک می شود و در پلاستیک سازی کاربرد دارد) استیک انیدرید