خوشی، جمبوری، مجمع پیشاهنگان سایر معانی: جمبوری (گردهمایی ملی یا بین المللی پیشاهنگان)، مهمانی پر سر و صدا، عیاشی و هیاهو
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کیف، خوشی، عیاشی، خوش وقتی، زیور، عیش سایر معانی: شنگولی، شادی، خرمدلی، شوخی، نشاط، طرب، عیشی
خوشى، شادمانى
موج، عیاشی، میگساری عیاشی سایر معانی: افراط، زیاده روی، بی بندوباری، (یونان و روم باستان - معمولا جمع) عیاشی و میگساری به افتخار یکی از خدایان (به ویژه dionysus)، عیاشی و میگساری چندنفره (هم ...
لذت، کیف، خوشی، انبساط، خوش وقتی، عیش، شهوترانی، خوشایند بودن، لذت بردن سایر معانی: مسرت، حظ، رامش، میل، خواسته، دلخواه، مایه ی لذت، مایه ی دلخوشی، لذت بخش، لذت بردن از، کیف کردن، محظوظ کردن ...
هرزگی، عیاشی سایر معانی: (روم باستان - جشنواره ای که در حدود 17 دسامبر با افراط در عیش و نوش برگزار می شد) ساتورنالیا، روم قدیم جشن خدای زحل