جلوگیری کردن از، مهار کردن، نگه داشتن سایر معانی: بازداشتن، جلوگیری کردن، خویشتن داری کردن، خودداری کردن، جلو خود را گرفتن، کف نفس کردن، محدود کردن، لگام کردن، واپاد کردن، مرزیدن، بازداشت کر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محدود ساختنی
[عمران و معماری] جمع شدگی گیرداری
باجلوگیری
فشار دهنده، مانع شونده سایر معانی: (شخص یا چیز) جلوگیر، بازدار، لگام [سینما] بازدارنده ها
[زمین شناسی] خمش اسیر یا درگیر - اصطلاح بکار رفته در مطالعه گسل های امتدادلغز، گسل امتداد لغز چنانچه دچار خمیدگی شده باشد و یا دو گسل امتدادلغز به موازات هم قرار داشته باشند، بسته به مکانیزم ...
هر یک از سه دایره ی وسط زمین بسکتبال
[فوتبال] خطی که جلوتراز آن آفسایدمی شود
[عمران و معماری] لنگر گیرداری - ممان گیرداری - لنگر بازدارنده
[حقوق] قرار منع (موقت)
جلو گیری، خود داری، نگهداری سایر معانی: خویشتنداری، کف نفس، هر وسیله ی بازداری: مانع، بند، قید، محدودیت، کرانبند، مهار، بازدار، لگام، افسار، محدودیت آزادی، بازداشت، بازداری، ممانعت، منع، مرز ...
بازداری بازرگانی آزاد (از طریق تبانی یا احتکار یا اشکال تراشی و غیره) [حقوق] تحدید تجارت، تضییقات تجاری