نمایندگی سیاسی در کشور تحت الحمایه، اقامت سیاسی بعنوان نمایندگی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجتماع، انجمن، عوام، عموم سایر معانی: جامعه، هامه، عامه، جمهور، گروهی از مردم دارای ویژگی مشترک، اقلیت، کشورهای همبسته، هم پیوست، همپیوند، (مالکیت) اشتراک، انبازگری، وابسته به اشتراک، مشترک، ...