مزد عمل بد، پاداش، توبیخ بیجا سایر معانی: (عامیانه) تنبیه، پاداش عمل بد، سزا، جزا، مکافات، توبی بیجا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرداخت، اجرت، تادیه، حقوق ماهیانه، پول دادن، کارسازی داشتن، بجا آوردن، هزینه چیزی را قبول کردن، انجام دادن، ادا کردن، دادن، تلافی کردن، پرداختن، پرداخت کردن سایر معانی: (پول) دادن، تادیه کرد ...
عمل متقابل سایر معانی: عمل متقابل