ضبط، تقاضا، چیز مورد تقاضا، باز گرفتن، درخواست، مصادره کردن، درخواست رسمی کردن سایر معانی: درخواست رسمی (طبق اختیارات محوله یا حق و غیره)، خواسته، درخواستنامه، تقاضانامه، دستور کتبی، بایستگی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حسابداری] درخواست مواد [ریاضیات] درخواست مواد
[حسابداری] برگ سفارش مواد
درخواست کردن، خواستن، خواهش کردن، گدایی کردن، استدعاء کردن سایر معانی: تکدی کردن، دریوزگی کردن، (با فروتنی) خواهش کردن، التماس کردن، استدعای عاجزانه کردن، کشتیار شدن، اجازه خواستن، نادیده گر ...
وارد بخدمت اجباری کردن، برای ارتش برداشتن سایر معانی: (ارتش - به ویژه هنگام جنگ) مصادره کردن، تصرف کردن، (به زور) به خدمت ارتش درآوردن، به خدمت اجباری فراخواندن، مصادره کردن
خواست، مطالبه، تقاضا، نیاز، درخواست، طلب، طلب کردن، تقاضا کردن، مطالبه کردن، خواستار شدن سایر معانی: خواستن، طلبیدن، (به عنوان حق خود) ادعا کردن، تحکم کردن، واخواستن، خواسته، ضرورت، الزام، ( ...
مصادره کردن، سلب مالکیت کردن از، از تملک در اوردن سایر معانی: (گرفتن ملک و غیره از صاحب آن برای منظورهای عام المنفعه مثلا کشیدن جاده) سلب مالکیت کردن (به واسطه ی افتادن در طرح)، به زور ستاند ...