زننده، دافع، متنفر کننده، تنفر اور سایر معانی: رانشگر، رانشی، دافعه، بیزار کننده، وازننده، دلزن، آریغ انگیز، تنفرآور، مشمئزکننده، منزجر کننده، پس زن، پس ران، پسکوب [برق و الکترونیک] دافع [ری ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زنندگی، کراهت، دافعیت
شنیع، زشت، منزجر، مکروه، مغایر، نا سازگار، فرومایه، بیم ناک سایر معانی: تنفرآور، منزجر کننده، نفرت انگیز، فجیع، مشمئز کننده، مخالف، ضد، برخلاف، متنفر
زشت، مکروه، ناپسند، منفور، خبیی سایر معانی: نفرت انگیز، کریه، مشمئز کننده، چندش آور، بسیار ناخوش آیند، بسیار بد، مزخرف، بیزار کننده و چرند
ترس، مهیب یا ترسناک سایر معانی: انگیزنده ی ترس و احترام، اعجاب انگیز، بهت آور، ترس آور، هراس انگیز، بسیار بد، وحشتناک، (عامیانه) خیلی، عظمت
مکروه، فرومایه، نفرت انگیز، بسیار بد، کریه سایر معانی: بیزار کننده، بیزارگر، آریغ انگیز، منزجر کننده
زشت، مکروه، نفرت انگیز سایر معانی: جنس بد، گند، بنجل، بد، واخورده، تنفرانگیز، بیزارکننده، ملعون
گندیده، متعفن، بد بو، دارای بوی زننده سایر معانی: بوی ناک، گند ناک، گند دهان
مخوف، ترسناک، ژیان، شوم، رنگ پریده، هولناک، خیلی سایر معانی: وحشتناک، سهمگین، بسیار ترسناک، بسیار ناخوشایند، خیلی زننده، گست، بسیار بزرگ، فاحش، شبح مانند، روح مانند، (مهجور) وحشت زده، ترسیده ...
بیزار سایر معانی: نفرت انگیز، منزجر کننده، سزاوار نفرت، ناخوشایند، زننده، مستهجن، قبیح، ناپسندیده، منفور
شنیع، زشت، زننده، مخوف، ترسناک، مهیب، عنیف، وقیح، سهمگین سایر معانی: کریه، شبست، بدمنظر، بدسیما، (از شدت زشتی) وحشت انگیز
زشتی، کراهت منظر، زنندگی، شناعت، ترسناکی، سهمگینی