لغو، فسخ، الغاء، باز گردانی، لغو کردن سایر معانی: باطل کردن، بیهوده کردن، الغا، ابطال، بیهوده سازی، (مهجور) فراخواندن (به ویژه از تبعید)، احضار کردن [حقوق] لغو یا نسخ کردن (قانون)، الغاء، نس ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لغو کننده
ناسخ قانون ـ فقه : نسخ
منسوخ کردن، از میان بردن، بر انداختن، موقوف کردن سایر معانی: فسخ کردن، ملغی کردن، لغو کردن، منسو کردن [حقوق] لغو کردن، نسخ کردن
لغو، محو، فسخ، برانداختگی، الغا مجازات سایر معانی: برچیدن، الغا، ملغی سازی، براندازی، از میان برداری [نساجی] ازبین بردن - نابود کردن
منسوخ کردن، لغو کردن، باطل کردن، خنثی کردن، فسخ کردن سایر معانی: حلقه مانند، حلقوی، چنبری، حلقه وار، مدور، گرد، طوقی، زرفینی، فسخ و الغا کردن، کان لم یکن تلقی کردن [ریاضیات] از بین بردن، صفر ...
لغو، فسخ، الغاء، ابطال، حذف سایر معانی: الغا، واداد، وادادگی، (ریاضی) اسقاط (قاعده)، تحویل، کسر، افکنش، هر چیز به هم خورده (یا: موقوف شده)، واداده، واداد شده، فسخ شده، باطل شده، نشان واداد ی ...
ابطال، لغو سازی، لغو شدگی سایر معانی: بی ارزش سازی، الغا، بی اثرسازی، ناچیز سازی [حقوق] ابطال، الغاء
ترک دعوی، چشم پوشیدن از، واگذار کردن سایر معانی: ترک ادعا، گذشتن از حق خود [حقوق] واگذار کردن، بری الذمه کردن، ترک دعوی، اعراض از ادعا یا حق مالکیت، امضاء سند ابراء، سند ابراء ...
انکار کردن، بخطای خود اعتراف کردن، حرف خود را رسما پس گرفتن، گفته خود را تکذیب کردن سایر معانی: (معمولا جلوهمگان) پوزش خواهی کردن، استغفار کردن، توبه کردن، (حرف یا ادعای خود را) پس گرفتن [حق ...
انصراف سایر معانی: انصراف
انکار کردن، منکر شدن، رد کردن سایر معانی: حاشا کردن، زیر (چیزی) زدن، باطل شمردن، نپذیرفتن، شانه خالی کردن، (ازدواج یا نامزدی را) لغو کردن، به هم زدن، جدا شدن [حقوق] رد و نفی کردن، انکار کردن ...