نگه داشتن، بزندان افکندن سایر معانی: زندانی کردن، حبس کردن، محبوس کردن، به زندان انداختن، (مجازی) محدود کردن، در تنگنا گذاشتن [حقوق] زندانی کردن، حبس کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حبس، زندانی شدن، حبسی، دوره زندانی را گذراندن سایر معانی: حبس، زندانی شدن