سلطنت، حکمفرمایی، حکمرانی، حکومت، حکمفرما بودن، سلطنت یا حکمرانی کردن سایر معانی: پادشاهی، 2 - چیرگی، سلطه، تسلط، حکمروایی، 3 - دوران پادشاهی، دوران سلطنت، 4 - سلطنت کردن، پادشاهی کردن، 5 - ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(انقلاب کبیر فرانسه - 1793 تا1794) حکومت ترس و وحشت
[زمین شناسی] نوعی کانی - فرمول شیمیایی: K2(UO2)6O4(OH)6•8(H2O)
[ریاضیات] بهای کالا و کرایه
اموربیگانگان، امورخارجه
(بازرگانی) سندبهادار خارجی، برات اسعاری خارجی، برات ارزی خارجی
پول خارجی [حسابداری] ارز
[حسابداری] اظهار نامه ارزی
[حسابداری] نرخ برابری ارز، نرخ تسعیر ارز
قشون مرکب از مزدوران خارجی، هنگ بیگانه، سرباز داوطلب در ارتش
کاغذچاپاری نازک
[برق و الکترونیک] ماده خارجی [نساجی] نا خالصی