گفتن، تمرین کردن، تکرار کردن سایر معانی: باز گفتن، واگویی کردن، بازگویی کردن، برشمردن، (دقیقا) شرح دادن، (به ترتیب) گفتن، (نمایش یا کنسرت و غیره) تمرین کردن، تمرین دادن، (با تمرین) آموزاندن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمرین کننده
گفتن، ذکر کردن، اتخاذ سند کردن سایر معانی: (مطالب کتبی یا شفاهی را) نقل قول کردن، رونگاشت کردن، استناد کردن به، بازگشت کردن یا دادن به، رجوع کردن به، (حقوق) احضار کردن (به دادگاه)، فراخوانی، ...
توصیف کردن، تعریف کردن، شرح دادن، وصف کردن سایر معانی: بازنمود کردن، شناسا کردن، رسم کردن، ترسیم کردن [نساجی] تعریف کردن - توصیف کردن [ریاضیات] توضیح دادن، توصیف کردن، شرح دادن، رسم کردن ...
شمردن، برشمردن، یکایک شمردن، بشمار اوردن، محسوب داشتن سایر معانی: یک به یک ذکر کردن، فهرست وار گفتن [ریاضیات] شمردن، برشمردن، شماره گذاری کردن، یک یک نام بردن
گذشتن، به ان سو رفتن، مرور کردن سایر معانی: بازبینی کردن، (درس را) دوره کردن، منتقل شدن
جزء به جزء نوشتن، به اقلام نوشتن سایر معانی: قلم به قلم ذکر کردن، در فهرست آوردن، (به طور مشروح) شرح دادن [ریاضیات] قلم به قلم نوشتن، جزء به جزء مشخص کردن، جزء به جزء مرتب کردن، جزء به جزء ت ...
قالب، چونه، دست زدن اهسته، بموقع، ثابت، بهنگام، اهسته دست زدن به، چونه زدن، دست نوازش بر سر کسی کشیدن، نوازش کردن، بطور مناسب سایر معانی: مخفف:، حق انحصاری، بوقت، ساختگی، غیر صمیمانه، تند و ...
(با جزئیات) شرح دادن، بازگو کردن، حکایت کردن، روایت کردن، (یکی یکی) گفتن، (به ترتیب) بر شمردن، شمارش مجدد، بازشماری، واشماری، دوباره محاسبه کردن، بازشمردن، واشمردن، برشمردن، یکایک گفتن، تعری ...
نقل کردن، گفتن، شرح دادن، باز گو کردن، گزارش دادن سایر معانی: (خبر یا داستان و غیره) نقل کردن، حکایت کردن، روایت کردن، سرگذشت گفتن، واگفتن، مربوط کردن، ربط دادن، وابسته کردن، همبسته کردن، را ...