بهبودی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استخدام، سرباز گیری سایر معانی: استخدام، سرباز گیری [صنعت] استخدام، سرباز گیری
بدافزایی جزئی [شنواییشناسی] نوعی بدافزایی بین بدافزایی کامل و نبود بدافزایی
واژههای مصوب فرهنگستان
سرباز ساده نیروی دریایی، ناوی وظیفه
نام نویسی، سرباز گیری سایر معانی: درآمدن به خدمت سربازی، سربازی، دوران خدمت سربازی، طول خدمت
ناویژه کار، شخص غیر روحانی، شخص عامی، شخص غیر وارد، خارج از حرفه یا فن خاصی سایر معانی: آدم غیر روحانی یا غیر معمم (در برابر: روحانی یا کشیش clergy)، غیر کشیش، غیر آخوند، غیر متخصص، غیر حرفه ...
مبتدی، کاراموز، نوچه، جدید الایمان سایر معانی: نو کیش
کاراموزی، تازه کار، مرحله تازه کاری سایر معانی: دوران نوآموزی، نوآموزی، تازه کاری، خامدستی، مبتدی، نوچه، noviciate مرحله تازه کاری
سپاهی، جنگ کننده، سرباز، نفر، نظامی، سربازی کردن سایر معانی: لشگری، هوادار پر و پا قرص (شخص یا هدف بخصوص)، مبارز، از زیر کار در رفتن، رفع تکلیف کردن، (خاندان های مافیا) تبهکار خرده پا، عضو د ...
نوعی بدافزایی که در آن توازن بلندی در ترازهای بالاتر در هر دو گوش در شدتهای یکسان رخ میدهد [شنواییشناسی]