اندیشه کردن، بخود آمدن، بیاد اوردن سایر معانی: (همراه با ضمیرهای انعکاسی مثل yourself) به یاد آوردن، یادآوری کردن، بخود امدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درست پیش بینی کردن، 1- یادآور بودن، بیاد انداختن 2- بیادآوردن، به خاطر آوردن
فراموش کردن، در طاق نیسان گذاردن سایر معانی: (عامیانه - محلی) فراموش کردن، از خاطر بردن
فراموش سایر معانی: اسم مفعول فعل: forget، فراموش کردن، غفلت کردن
ادراک سایر معانی: واپس نگری، باز اندایشی، قهقرانگری، ادراک ماوقع، پس نگری (دربرابر : مال اندیشی، آینده نگری foresight)، (سلاح آتشین) شکاف درجه ی تفنگ، مگسک عقب، درک یا فهم امری که واقع شده ...
تاریخچه، یادداشت، خاطره، شرح حال سایر معانی: (جمع) رویدادنامه، شرح وقایع، زندگی نامه، زیست نامه (به ویژه اگر توسط یکی از اقربای شخص نوشته شده باشد)، کارنامه(ی زندگی)، تذکره، (جمع) خود زیست ن ...
پس گیری، پس گرفتن، دوباره تسخیر کردن سایر معانی: دوباره گرفتن، بازگرفتن، دوباره فتح کردن، دوباره به دست آوردن، بازپس گرفتن، دستگیری مجدد، (دوباره) در خاطره زنده کردن، یاد کردن، بازپس گیری، ب ...
برسمیت شناختن، تصدیق کردن، تشخیص دادن، شناختن، باز شناختن سایر معانی: واشناختن، بجا آوردن، قبول داشتن، قانونی دانستن، تایید کردن، پذیرفتن، قبول کردن، اذعان کردن، قدردانی کردن، ارج نهادن، سپا ...