[برق و الکترونیک] گیرنده محلی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] مدیر تصفیه، امین منصوب دادگاه
[برق و الکترونیک] گیرنده رادیویی، رادیو، دستگاه رادیو، گیرنده گیرنده ای که امواج رادیویی را به صدا یا سیگنالهای حس کردنی دیگر تبدیل می کند.
[برق و الکترونیک] گیرنده تنظیم شده
[برق و الکترونیک] گیرنده جستجو گیرنده رادیویی که می تواند روی محدوده بسامدی گسترده ای برای اشکار سازی و اندازه گیری سیگنالهای RF ارسال شده از سوی دشمن، تنظیم شود .
[برق و الکترونیک] گیرنده ی سوپرهترودین گیرنده ای که همه سیگنالهای حامل RF مدوله شده را به مقدار حامل IF مشترکی برای تقویت بیشتر و انتخاب پیش از دمدوله کردن تبدیل می کند. سپس خروجی تقویت کنند ...
[برق و الکترونیک] گیرنده ی فراباز تولیدی گیرنده بسامد- رادیویی تنظیم شده که دارای آشکارساز فراباز تولیدی است .
گوشی تلفن سایر معانی: گوشی تلفن (receiver هم می گویند)
فرستنده و گیرنده
[برق و الکترونیک] گیرنده گستره باز گیرنده ای که هیچ مدار تنظیم شده ای ندارد به طوری که می تواند تمام بسامدها را به طور همزمان در باند پوشش دریافت کند.
(فوتبال امریکایی) بازیکن جناح (در تیم حمله)
محجور، معسر، غیر قابل تبدیل به پول نقد سایر معانی: ورشکسته، مفلس، تنگدست، عاجز از پرداخت بدهی های خود، (ارث) ناکافی برای پرداخت بدهی ها، وابسته به ورشکستگی، مفلسانه [حسابداری] متوقف ...