[حسابداری] ممکن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیجهت، بیخود، بناخق، بزور، بطورنامعقول، بیش ازحداعتدال
ملایم سایر معانی: بطور میانه، بااعتدال، با مدارا، معتدلانه
شاید، اتفاقا، گویا، ممکن است، توان بود سایر معانی: چه بسا، (کاشانی) گاهست، در حدود، تقریبا، (معمولا p بزرگ) زندگی پس از مرگ، حدس، تخمین، تصور
شاید، محتملا سایر معانی: محتملا، شاید
ناروا، بی جهت، بی خود سایر معانی: بیش از حد، به طور افراط آمیز، بیجا، بی دلیل، به طور نامناسب