[حسابداری] مفهوم تحقق [حقوق] سیستم نقدی (در حسابداری)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] زمان ادراک
[ریاضیات] عدم تحقق
خودشکوفایی، پرورش کامل استعدادهای خود، درک نفس، نیل به استعدادها وامکانات نفس [نساجی] دستگاه پاک کننده خود کار سیلندر سوزنی
[ریاضیات] نیاز های مربوط به شناخت شخصیت خویش
دست یابی، انجام، موفقیت، پیروزی، کار بزرگ سایر معانی: پیشرفت، نیل، حصول، کامیابی، دست آورد، تحقق
واقعیت دادن، بصورت مسلم دراوردن سایر معانی: واقعیت دادن، بصورت مسلم دراوردن
دست یابی، نیل، عادت، اکتساب، حصول سایر معانی: به دست آوری، کسب، رسیدن به، فضیلت، کمال، هرچیز دستیابی شده در اثر کوشش، مهارت، هنر
اگاهی، اطلاع، هشیاری، معرفت سایر معانی: اگاهی، اطلاع، هشیاری
انجام، اتمام، خاتمه، تکمیل سایر معانی: پایان یابی، فرجامش، پری، تکمیل بودن، آزگاری [ریاضیات] تکمیل، کامل سازی، کامل ساختن
تصوری بودن، خیالی بودن، تخیل
تجسم، مجسم سازی، مادی سازی