[زمین شناسی] منحنی واکنشی - رجوع شود به reaction line.
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[خودرو] رقیق کننده واکنش
[عمران و معماری] نیروی عکس العمل
سازوکار واکنش [شیمی] مراحلی متوالی که در طی آنها یک واکنش شیمیایی رخ میدهد
واژههای مصوب فرهنگستان
[برق و الکترونیک] موتور واکنشی موتور سنکرونی که روتور آن شامل قطبهای برجسته است ولی سیم پیچ و آهنربای دایمی ندارد.
[پلیمر] مرتبه واکنش
[شیمی] فرآورده های واکنش
[خاک شناسی] واکنش خاک
زمان واکنش [حملونقل درونشهری - جادهای] مدتزمان لازم برای درک خطر و نشان دادن عکسالعمل از سوی راننده
مرتجع سایر معانی: ارتجاعی، مرتج، شخصمرتجع
علوم نظامى : سیستم پرتاب جت با استفاده از نیروى عکس العمل گازهاى خروجى از یک لوله
واکنش وانهشی [روانشناسی] احساس محرومیت عاطفی و تنهایی و فقدان حمایت در کودکانی که یکی از والدین یا هردوی آنها او را رها کرده یا مورد بیتوجهی قرار دادهاند ...