پاک ویران کردن، بکلی خراب کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لحیم کردن، سخت کردن سایر معانی: (به هم جوش دادن فلزات با به کار بردن فلزات غیر آهنی یا همبسته هایی که در حرارت بیش از 426/7 سانتی گراد ذوب می شوند) لحیم کردن، بیهودن، برنج پوش کردن، با فلز ب ...
فلز سختلحیم [مهندسی جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] بخشی از لحیم سخت که در طی عملیات لحیمکاری سخت ذوب میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
جوشکارى برنجى علوم مهندسى : جوشکارى در دمایى بالاتر از ¹ 45درجه سانتى گراد و پایین تر از نقطه ذوب قطعات [عمران و معماری] جوش برنزی
سختلحیممان [مهندسی جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] مجموعه سرهمشده قطعات سختلحیمکاریشده
بی باک، بی شرم، برنجی، بی پروایی نشان دادن، گستاخی کردن سایر معانی: (از نظر رنگ و سختی) مثل (فلز) برنج، برنج مانند، پرنگ مانند، ساخته شده از برنج، پررو، بی حیا، گستاخ، چشم سفید، بی آزرم، چشم ...
بی شرم، پررو بی شرم، بی شرم، بی شرمانه، بی آزرم، پررو، گستاخ
brazenly, adv•با بی شرمی، با پررویی، با بی حیایی
ترک، دیوانگی، شوق، شکاف، شور، دیوانه کردن، فکر کسی را مختل کردن سایر معانی: دچار جنون کردن یا شدن، کالفته کردن یا شدن، (مد و چیزهای روز) علاقه ی مفرط، پیروی دیوانه وار، شیدایی، جنون مد، شور ...
[عمران و معماری] ترک ریز سطحی [زمین شناسی] ترک ریز سطحی
دیوانه ,مودار
خراش، خراشیدگی، خوراک دادن، چریدن، خراشیدن، چراندن، تغذیه کردن از، گله چراندن، چرانیدن سایر معانی: چرا کردن، گله داری کردن، دام پروری کردن، (عامیانه) به جای سه وعده غذا تمام روز کم کم خوردن، ...