کوبش [مهندسی مواد و متالورژی] 1. به هم فشردن ماسه یا دیرگداز به شکل تودۀ فشرده 2. فشردن ماسۀ قالبگیری برای شکلدهی قالب
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] برنامه ریزی صحیح محض
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] فرضیه های برنامه ریزی خطی
[کامپیوتر] تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یا گناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چند برنامه نویس تقسیم گردد .
[کامپیوتر] برنامه نویسی حادثه گرا، برنامه نویسی رویداد گرا .
برنامهریزی سلامت [مدیریت سلامت] فرایند تعیین مراحل و زیرساختها و معیارهای فعالیتهای مربوط به نحوۀ ارائۀ خدمات سلامت
[کامپیوتر] زبان برنامه نویسی سطح بالا .
[کامپیوتر] سیستم برنامه سازی ورودی-خروجی
[ریاضیات] مسأله ی برنامه ریزی صحیح
[کامپیوتر] برنامه سازی فعل و انفعالی .
[کامپیوتر] پر کردن اینترنتی .
(ریاضی) برنامه ریزی (برنامه نویسی) کشایی (یا خطی)، lp برنامه ریزی خطی [حسابداری] برنامه ریزی خطی [عمران و معماری] برنامه ریزی خطی [کامپیوتر] برنامه نویسی خطی . [زمین شناسی] برنامه ریزی خطی، ...