نشان گذاری مبنایی [برق و الکترونیک] نماگذاری مبنایی نمادگذاری مکانی که رقمهای متوالی در آن به صورت ضریبهای توانهای صحیح متوالی عددی به نام مبنا تعبیر می شوند . عدد نشان داده شده برابر با جمع ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ممیز، نقطه مبنا سایر معانی: ممیز، نقطه مبنا [کامپیوتر] نقطه ممیز، نقطه مبنا، ممیز . [ریاضیات] ممیز
با مبنای ثابت
نشان گذاری امیخته مبنا
ریشه، اصل، زمینه، پایه، اساس، بنیاد، عنصر، بن، بنیان، فرزند، اصول، سر چشمه، بنه، پوزه بخاک مالیدن، از عددی ریشه گرفتن، ریشه کن کردن، ریشه دار کردن، داد زدن سایر معانی: ریشه ی هوایی aerial ro ...