بنیان، ریشه چه، ریشه کوچک، اصل ریشه، سرریشه سایر معانی: (کالبد شناسی: آغاز ریشه مانند عصب یا رگ و غیره) بن پی، بن رگ، بنچه، فرعی، نازک، مانند رگ [زمین شناسی] ریشه چه، ریشه کوچک - در گیاه شنا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ریشه، اصل، زمینه، پایه، اساس، بنیاد، عنصر، بن، بنیان، فرزند، اصول، سر چشمه، بنه، پوزه بخاک مالیدن، از عددی ریشه گرفتن، ریشه کن کردن، ریشه دار کردن، داد زدن سایر معانی: ریشه ی هوایی aerial ro ...