دام، اسباب، نیرنگ، گیر، دریچه، تله، در تله اندازی، محوطه کوچک، شکماف، فریب دهان، نردبان قابل حمل، زانویی مستراح و غیره تله، در تله انداختن، بدام انداختن سایر معانی: پهند، پا دام، گل دام، لات ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نسخۀ فشردۀ راهنمای عملیات مورداستفادۀ کارکنان برای انجام امور عملیاتی خط مقدم شامل اطلاعات گلچینشدۀ مرجع و سیاستها و روالها و تصاویر و حافظهیارها (memory aids) و بازب ...
واژههای مصوب فرهنگستان
رژیم لاغری که در آن از مصرف گوشت و فراوردهها و محصولات گوشتی پرهیز میشود [تغذیه]
مواد مرجعی که برای پاسخگویی سریع به پرسشهای مرجع استفاده میشود [علوم کتابداری و اطلاعرسانی]
کودی که سرعت انحلال آن در آب زیاد است [کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات]