اهل جدل، جدلی سایر معانی: جر و بحث، جدل، پادستهش، مجادله، ستیز، ستیهش، اهل جر و بحث، مجادله گرای، جدل دوست، ستیز دوست، دعوایی، ستیهشی، بحث انگیز (polemical هم می گویند)، بحک، بحک وجدل ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همهمه، قیل و قال، داد سایر معانی: (عامیانه) بلوا، جنجال و شورش، آشوب، سر و صدا
غوغا، اشوب، جنجال، التهاب، شلوغ، همهمه، هندل، هنگامه، جنجال راه انداختن سایر معانی: هیاهو، آشوب، آشفتگی، شورش، مهلکه، غائله، شوریدگی، هیجان، آسیمگی، پریشانی، شلوه، اغتشاش کردن
نجوش، نادوستوار، نامهربان، غیر دوستانه، خصمانه، دشمنانه، سرد، سرسنگین، خصومت آمیز، ناهمراه، نامساعد