شخصیت روان بیمار، شخصیت جامعه ستیز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روانشناسى : اسیب شناس روانى
مبحی روابط روانوماده، علم روابط میان روان وتن سایر معانی: (بخشی از روان شناسی که با رابطه ی روان با پدیده های فیزیکی سر و کار دارد) روان فیزیک، علم روابط میان روان شناسی وفیزیک، مبحک روابط ر ...
(شناخت رابطه ی روان شناسی و فرایندهای فیزیولژیکی) روان تنکرد شناسی، روان فیزیولژی
روانکامششناس [روانشناسی] متخصص روانکامششناسی
واژههای مصوب فرهنگستان
روانکامششناسی [روانشناسی] شاخهای از رواندرمانی که به دُشکاریهای جنسی و مسائل مربوط به آن میپردازد ...
جنون، بیماری روانی سایر معانی: روان پریشی، پسیکوز، سایکوز
[برق و الکترونیک] فیزیوسوماتوگراف ابزاری که جریانها یحرکتی ماهخیچه ها یا حرکتهای فیزیکی را در حین آزمایش مشخصات روحی، جسمی، ثبت می کند .
درمان روانی، تداوی روحی سایر معانی: روان درمانی
بیمار روانی سایر معانی: وابسته به یا دچار روان پریشی، دیوانه
روانشناسى : روان پریشى گرایى
روانشناسی تحلیلی [روانشناسی] شیوهای از مطالعه و تفسیر روان و اختلالهای آن براساس ارزشهای فلسفی و نمادها و تصاویر ازلی (primordial) و سائق خودکامرواسازی (self fu ...