پیشرفت، بهتر شدن، بهبود، تکمیل، تهذیب، تکامل، بهسازی سایر معانی: آبادی، آبادسازی، اصلاح، نضج، ترقی، رفاه [عمران و معماری] بهسازی [برق و الکترونیک] اصلاح، بهبود [صنعت] بهبود، رشد، پیشرفت [نسا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برش اصلاحی [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] از بین بردن یا محدود کردن درختان کمارزشتر ازنظر اقتصادی با هدف بهبود ترکیب و کیفیت تودۀ جنگلی ارزشمندتر ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[حسابداری] بهسازی [حقوق] مستحدثات، اصلاحات
اصلاح کننده، ترقی کننده، بهبودی دهنده، لایی که درپشت دامن زنانه میگذارند
[ریاضیات] اصلاح تکراری
[حسابداری] تاسیسات (مستحدثاث) در ساختمان استیجاری
تا گناه کسی اثبات نشده است بی گناه است
[زمین شناسی] آمایش (بهسازی) فضایی - کلیه اقدامات سازماندهی مجدد و ایجاد هماهنگی بین اجزای فضا با هدف افزایش ظرفیت توسعه پذیری فضا
اصلاح توده [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] تیماری (treatment) که برای سلامتی و بهبود ترکیب و ساختار و شرایط و رشد تودههای همسال یا ناهمسال انجام میشود ...
[صنعت] بهبود آماری فرایند
مقبول، پذیرفته سایر معانی: مورد توافق، مرسوم و معمول
تصدیق شده سایر معانی: اذعان شده، اعلام شده، ضمنی [برق و الکترونیک] اعلام وصول شده