فراوانی، وفور، فزونی، سرک سایر معانی: وفور نعمت، ثروت، غنا [علوم دامی] 1) وفور، فراوانی 2) تعداد گیاهان یا حیوانات برای هر واحد منطقه. [شیمی] وفور، فراوانی [زمین شناسی] وفور، فراوانی، فراوان ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غنا، فراوانی، وفور، فزونی سایر معانی: سطح زندگی بالا، ناز و نعمت، آبادی، ریخت و پاش، توانگری، ثروت، فراوانی منابع، بهروزی، رونق، ریزش، جاری شدن به درون، درون ریزش، درون ریزی، دخول ...
شادی، طالع، سعادت، خرسندی، خوش وقتی، خوش بختی، سعد کوفی سایر معانی: خوشحالی، خوشی، خوشنودی
خوشی، خرسندی سایر معانی: خوشحالی، شادمانی
هزاره، هزار سال، هزارمین سال سایر معانی: دوره ی هزار ساله، جشن هزاره، (الهیات مسیحی) دوران هزار ساله ای که عیسی بر جهان حکومت خواهد کرد
کفایت، بسیاری، فراوانی، فراوان، متعدد، بمقدار فراوان، بسیار، خیلی زیاد سایر معانی: رونق، غنا، وفور، نعمت، (معمولا با: a) مقدار کافی، میزان بسنده، خیلی، زیاد، (عامیانه) وافر، بسنده، کافی، (عا ...
موفقیت، پیروزی، ترقی، نتیجه، کامیابی، توفیق، کامروایی سایر معانی: کامکاری، آدم یا چیز کامیاب، کامرانی، نتیجه ی مطلوب، دستیابی به ثروت یا شهرت، رستگاری [ریاضیات] پیروزی، کامیابی، موفقیت، برد، ...
غنا، وفور، سامان، دارایی، خواست، سرمایه، مال، زیادی، ثروت، توانگری، تمول، سرکیفی سایر معانی: پول زیاد، مال و منال، فراوانی، منابع طبیعی، گنجینه، موهبت، ثروت های طبیعی، (مهجور) رجوع شود به: w ...