تکان، تغییر مکان، نقل مکان، نوبت حرکت یابازی، اقدام، حرکت، جنبش، تکان دادن، حرکت کردن، سیر کردن، وادار کردن، تحریک کردن، بازی کردن، حرکت دادن، جنبیدن، بجنبش دراوردن، بحرکت انداختن، متاثر ساخ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از، در باره، بوسیله، از طرف، از لحاظ، ز، در جهت، از مبدا، از منشا، در سوی سایر معانی: علامت کسره (کسره ی ربط)، ساخته شده از، - یی، حاوی، دارای، (نمایشگر مقدار یا میزان یا نسبت بخش به کل)، وا ...
تمرین، ممارست، ورزش، عرف، مشق، عادت، عمل، تکرار، برزش، برزیدن، عمل کردن، تمرین کردن، ممارست کردن، ورزش سایر معانی: رسم، خو، روال، شیوه، انجام، کنش، کردار، کردش، به عمل گذاری، پرداختن (به حرف ...