بسیار توانا، داراى قدرت کامل، نیرومندتر از دیگران، غالب [علوم دامی] توانایی یکی از والدین در ایجاد خصوصیات خودش در فرزندش می باشد به طوری که فرزندان بیش از حد معمول شبیه او یا شبیه یکدیگر می ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اساسا، بطور کلی، بیشتر
خیلی خوب، عالی، قابل توجه، جالب توجه سایر معانی: چشمگیر، دید انگیز، استثنایی، مگری، فوق العاده، ابرروال
اختر، کوکب، نجم، خط سفید پیشانی اسب، ستاره، نشان ستاره، درخشیدن، باستاره زینت کردن، ستاره نمایش وسینماشدن سایر معانی: استار، نشان ستاره (معمولا 5 تا 7 پره دارد)، (ستاره خوانی) برج، ستاره ی ه ...
بالاترین، اعلی، اعلی ترین سایر معانی: در بالاترین جا، بلندترین، فرازین
ستمگر، ظالمانه، از روی ظلم و ستمگری سایر معانی: بیدادگر، مستبد، خودکامه، ستمگرانه