منتخبات، عطر گل، تنوع، محفظه عطر، مخلوط درهم وبرهم سایر معانی: (در اصل) طاس کباب، خورش، آمیزه ی گلبرگ های خشک و ادویه (که برای خوشبوسازی در ظرف مخصوص نگه می دارند)، مخلوط، جنگ، مجموعه، کوزه ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اختلاط، امیختن، دم کردن سایر معانی: (آبجو) خیساندن و جوشاندن و تخمیر کردن، (آبجو) به عمل آوردن، سرشتن، (چای و غیره) دم کردن، مشروب دم کرده یا تخمیر شده، روش تخمیر، میزان تولید در هر تخمیر، ت ...
مخلوط، چیز درهم و برهم، خوراک همه چیز درهم، اش شله قلمکار سایر معانی: (آشپزی) آبگوشت یا آش شله قلمکار (بیشتر می گویند : hotchpotch)
زد و خورد، اختلاط، قطعه موسیقی مختلط، مختلط، رنگارنگ، امیخته سایر معانی: آمیزه ی جور واجور، مخلوط چیزهای ناجور، آش شله قلمکار
مجموعهای از مطالب گوناگون، متنوعات سایر معانی: جنگ، گلچین ادبی، گردآورد، مجموعه
آش شله قلمکار، هرچیز قاتی پاتی، جورواجور
ترکیب، مخلوط، امیزش، مخلوطی، امیزه، اختلاط، معجون، اشوره سایر معانی: آمیزه، آمیغ، آشورده، آمیختگی، اختلاط و آشوردگی، آمیزش، امتزاج، (نخ یا پارچه که از الیاف گوناگون ساخته شده است) نخ آمیخته، ...
تکه و پاره، چیزهای متفرقه، چیز باقی مانده سایر معانی: خرده ریز، چیزهای جور واجور، خرت و پرت
ساختگی سایر معانی: (موسیقی و هنر و ادبیات - اثری که از آمیختن یا پهلوی هم گذاشتن چند اثر مختلف درست شده است) هم آمیزه، پاستیش، اثر التقاطی، (اثری که به منظور تقلید یا تمسخر اثر دیگر درست شده ...
مخلفات، گوناگون، خرده ریز، متفرقه سایر معانی: چیزهای گوناگون، چیزهای متفرقه