منفذ [زمینشناسی] [شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] هر سوراخ ریزی در جداره یا غشا که ماده از آن عبور کند|||[زیستشناسی- علوم گیاهی] سوراخی بسیار کوچک در پوست یا قشر خارجی ج ...
واژههای مصوب فرهنگستان
روزنه، منفذ، سوراخ ریز، خلل وفرج، با دقت دیدن، در دریای تفکر غوطه ور شدن سایر معانی: (با دقت) خواندن، مطالعه کردن، (نادر) زل زل نگاه کردن، خیره شدن، (پوست انسان و جانوران و گیاهان) روزن، مسا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فشار منفذی [ژئوفیزیک] تنشی که در نتیجه شاره موجود در فضای خالی بین ذرات توده سنگ یا خاک به وجود میآید
[نفت] پیچایی روزن بار
[زمین شناسی] مجرای منفذی - یک مجرای عموماً شش گوش نازک دیواره، ایجادشده توسط صفحات دیواره افقی، مایل یا منحنی وِ یا توسط برگه های ملاقه مانند.
[زمین شناسی] حجم منفذی،حجم تخلخل، فضای تخلخل(pore space)
[عمران و معماری] فشار آب منفذی
[خاک شناسی] سرعت روزنه ای آب
[زمین شناسی] آب منفذی - آبهایی که در لابه لای دانه های رسوبات وجود دارند
فشار منفذی نابهنجار [زمینشناسی] فشار سیال در پوستۀ زمین که با فشار ایستایی تفاوت قابلملاحظهای دارد
[زمین شناسی] زوایدی خارمانند که دردیواره بخش داخلی بعضی از بریوزوآها وجود دارد و درمقطع نازک به صورت لوله هایی کوچک دیده می شود.
(گیاه شناسی) هاگ موجود در داخل کیسه ی کیسه قارچ ها، مشکوهاگ، هاگ درون هاگدان