[زمین شناسی] ضمائم سینه ای پهن شبه برگ یک سخت پوست .
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پای کاذب [زیستشناسی - میکربشناسی] افزایش طول میانیاختۀ یک یاخته در آمیبها که نوعی زائدۀ موقتی تشکیل میدهد
واژههای مصوب فرهنگستان
پای کاذب، شبه پا، تجسم واضح روح سایر معانی: (زیست شناسی) درو پا، پای کاذب (pseudopod هم می گویند)، pseudopod شبه پا
[زمین شناسی] یک پزودوپودیوم دو شاخه و گیسو مانند اکتوپلاسمی را گویند که در بسیاری از فرامینیفرها مشخصه است. - جمع: rhizopodia. - مترادف: ریزوپود یا ریشه پایان.
(گیاهان خانواده ی umbel) خامه پای
(گیاه شناسی) چند آسه ای، چند محوری، شبیه محور فرعی، منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته سایر معانی: شاه نشین، سکویی که تخت پادشاه را بر آن می گذاشتند، صندلی صدر مجلس، جایگاه زعمای قوم، مسند، سایبان یا اسمانه بالای تخت پادشاه
سردهای با 75 تا 100 گونه از سرخسهای حقیقی که در سرتاسر جهان پراکنده هستند و در نواحی گرمسیری بیشترین تنوع را دارند [زیستشناسی - علوم گیاهی] ...
نوعی پای کاذب ظریف و ریشهمانند [زیستشناسی - میکربشناسی]
بخش ضخیمشدۀ خامه در محل اتصال به تخمدان [زیستشناسی]