ثبات قدم، پشت کار، استقامت، مداومت، اصرار سایر معانی: پیگیری، پافشاری، عزم راسخ، ایستادگی، سرسختی، پایمردی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ایستادگی، دوام، ابرام، ماندگاری، اصرار، پافشاری، سماجت، مقاومت سایر معانی: (در برابر مشکلات و مصائب) ایستادگی، ثبات قدم، تسلیم ناپذیری، استقامت، پایمردی، پشتکار، سرسختی، ابرام (persistency ه ...
اجرای زخمهای [موسیقی] دستور یا شیوۀ خاصی از نوازندگی در سازهای کمانهای که در آن به جای کمانه کشیدن سیمها با انگشت سبابه کشیده میشوند|||متـ . زخمهای ...
واژههای مصوب فرهنگستان
ثبات عزم، عزم ثابت، استواری، رسو
ثبات قدم، تحلیل، دقت، تجزیه، نیت، قصد، تصویب، نتیجه، تصمیم، عزم، عزیمت، حل، رفع، تفکیک پذیری، عزم راسخ سایر معانی: جداسازی، جدایش، واکافت، اراده، خواست، گزیر، قطعنامه، بازفرمود، مصوبه، تصویب ...
فعال، سرزنده سایر معانی: پرشوق و ذوق، خواهان، پر حرارت، پرانرژی، پرشور، دارای دل و دماغ، داغ، دلیرانه، متهورانه، با روح، روح دار، جاندار، دلبر
نشاط، سرزندگی
نواختن ساز زهی، مضراب زدن سایر معانی: (ساز زهی) زدن، تلنگ زدن، نواختن (معمولا به طور آهسته یا با ناشیگری)، عمل نواختن، مرتعش کردن
جسارت، بی پروایی، بی باکی، تهور سایر معانی: پر رویی، گستاخی
شجاعت، دلاوری، بهادری سایر معانی: valiancy بهادری، مردانگی
شجاع، دلاور، مرد، دلیرانه، نیرومند، تهمتن، بهادر سایر معانی: مصممانه، سرسختانه، دلاورانه، پیگیر، دلیر، متهور، گزیرا، هنگمند
شجاعت، دلیری، اهمیت، دلاوری، ارزش شخصی و اجتماعی، ارزش مادی سایر معانی: رشادت، بی باکی، تهور، دلاوری (انگلیس: valour)