باور کردنی و معقول بودن سایر معانی: باورکردنی و معقول بودن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناپسندی، غیر قابل قبولی سایر معانی: ناموجه بودن، غیر مقبولی
اعتبار، باور کردن، قابل قبول بودن سایر معانی: باور کردنی [حقوق] اعتبار، قابلیت قبول [آمار] باورمندی
اعتبار,برو,نیکنامی
راست نمایی، امر محتمل سایر معانی: احتمال، شوایی، شایدی، شایدی there is little likelihood of rain احتمال باران کم است in all likelihood به احتمال زیاد، احتمال [حسابداری] درست نمایی، ضریب احتم ...
احتمال، راست نمایی، شباهت به واقعیت سایر معانی: واقع مانندی، محتمل نمایی، راستین نمایی، عین نمایی [سینما] عین نمایی